hosein shafiei bidgoli

سالگردِ پدر

سالگردِ پدر

سرنوشتِ ما نور است

تو با قلب نواختی آنها با مُشت

دیارِ پر ستاره

شب ها آزاد بود

ماه در میانِ درختان بخواب میرفت

بزرگترین ستاره به دشتبانی ی دشت شرقیِ پدر آسود

بلبل در رویای گلِ سرخِ فردا آسود

ستاره ی دنباله دار پشتِ پنجره

گنجشک در رویای سرخِ فصلِ سبز آسود

اما ما میگرییم

در وهمِ مسریِ آدمها

پر از مُشت

وزنجیرهای دُرشت

و فرشته ی خوابِ عدالت

وقلبِ پدر شکست

ماهی برای دیدنِ مهتاب در سطحِ آب آسود

گنجشک به عشقِ مهتاب آسود

و در نبردِ فصلها

عقابِ خورشید با پدر گفتگو میکرد

و گنجشک آوازش را به گوشِ ماهی ها می سپرد

و مُرغِ دلش در جاده های دشتِ مینا فام

لانه کرده بود

لبخندِ آبیِ ی جویبار

در رستنگاهِ نیزار

شکوفه های باران

میچکید از نیزار

در ملودیِ صورتیِ دشت

کسی تلسکوپِ روباه را ندید

در ملودی های صورتیِ دشتِ مینا فام

در قلب ژرفِ دشتِ مینا فام

قلب هایمان می تپید

اما مردانِ سبز میبارند

در طلوعِ هزار رنگ

در آوای خاکستریِ سُمِ اسبانِ جهل

مردانِ سبز میبارند

در گوشه هایِ دشتِ مینا فام

از تبانیِ نیرنگ

جاوید طلوعِ دشت

در سرخیِ خونِ آب

بشارتِ سبز می داد

هر صبح دشتِ مینا فام

ملودیِ صورتیِ یک پرنده ی طلایی

تمام جهانش بود

اما در دگردیسیِ روباه

سرزمینِ عطرها

پنهان شد 

در سرزمینِ عطرها

ما را پناه نخواهند داد

با تلسکوپِ روباه

مردانِ ایمان میبارند

مردانِ سبز میبارند

کسی قلبِ خود را ترک نخواهد کرد

سرنوشتِ ما نور است

زیرِ بارانِ دشتِ با وقار

پرنده ی سبز سکوت را می شکست

و کسی به دگردیسیِ روباه فکر نمی کرد

ماه در میان درختان بخواب رفته بود

و درختان مدهوشند

و هیچکس به دگردیسیِ روباه فکر نمیکرد

کسی در سرزمینِ عطرها

ما را پناه نخواهد داد

مومن نخواهیم شد بر زمینِ بی گیاه

و هیچکس به دگردیسیِ روباه فکر نکرد

در رجعتِ باران

فرشته ی من اشک میریزد

در نابرابرترین نبـــــــــــــــــــــــرد

مردی ناتمام

در جاده ی سیاه

در تبانیِ نیرنگ و سفسطه

در وهمِ مُسریِ نیرنگ

بر پاشنه ی پر از نیرنگ

در اشکِ مهتاب می رفت

و فرشته ی من اشک میریزد

مردآنِ ایمان میبارند

کسی قلبِ خود را ترک نخواهد کرد

سرنوشتِ ما نور است

و پدر نیاسود

در غوغای روباه

و فرشته ی من اشک میریزد

از نابرابرترین  نبـــــــــــــــــــــــرد

حسین شفیعی بیدگلی

 

به مناسبت سالگرد شادروان عباس شفیعی

و به یادِ دشتِ شرقی ی سبز که پنهان شد چون پدردر ضربتِ زمان وجهالتِ جوان.....